سوگل هستم !

سلام لطفا عذر منو بپذیرید....خیلی نبودم!

.

.

.

اومدم تا برای همیشه بمونم

از امروزم پست میذارم

با لایکا و کامنتاتون رو سفیدم کنید

فدایی دارید

.

.

.

_instagram:sogol_ei8

line:videocheck

29.مرداد.93

نوشته شده در چهار شنبه 29 مرداد 1398برچسب:,ساعت 13:17 توسط Sogol| |

سلاااااام عرض کردماین اولین پیام وب منه ،پسسسسس قوانینی داره متفاوت با همه جا،من خودم یه نوجوون ایرانیم پس نیاز به شادی دارم:

1- تو این وبلاگ از طریق جعبه پیام هرگونه چت قابل انجام است به شرط عضو شدن!

2- خبرنامه های جالبی دارم اگه عضو شید

3-به نظر سنجی جواب بدید

4- هرمطلبی می ذارم!

5-به قول معروف هر غلطی دوس داشتید توش بکنید!!!!!

6-اینجا همه آزادن!!!

7-نظر یادتون نره.

8- اینم ایمیلم:

sogolapple@yahoo.com

 

نوشته شده در شنبه 19 فروردين 1398برچسب:,ساعت 21:27 توسط Sogol| |

سلام من تصمیم گرفنم برای وبلاگم یه ایمیل درست کنم وکردم اینم از ایمیل:

sogolapple@yahoo.com

آخه این رسمشه؟

نظرم نمیدید!!!!!؟

راستی این وب رو تازه را اندازی کردم!

bahs2.loxblog.com

نوشته شده در جمعه 18 فروردين 1398برچسب:,ساعت 17:36 توسط Sogol| |

من یڪ בخترم
وقتی בلم مـے گیرב،
بشقاب ها را نمـے شڪنم
شیشه ها را نمـے شڪنم
غرورم را نمـے شڪنم.. 
בل ڪسـے را نمـے شڪنم
زورم بہ تنها چیزی ڪہ میرسـב،
این بغض لعنتـے است...!!!

نوشته شده در شنبه 1 شهريور 1393برچسب:,ساعت 14:29 توسط Sogol| |

 

کاش می دانستی...

به خاطر تو...

دلی را به دریا زدم که از آب هم واهمه داشت...

نوشته شده در جمعه 31 مرداد 1393برچسب:,ساعت 13:43 توسط Sogol| |

هــــمیشه یادت باشه ، اگه گـــــدا دیدی
هیچوقت تو دلت نگـــو راست مـــیگه یا دروغ…بـــدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه
چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خــــــدا
خدام تو دلش این ســـــوالا رو از خودش نپـــــــــرسه
چشماشو ببنده و بهـــت بده…

نوشته شده در چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:,ساعت 13:31 توسط Sogol| |

 

لیلی زیر درخت انار نشست...

درخت انار گل داد...عاشق شد...

سرخ سرخ...گل ها انار شدند...داغ داغ...

دانه ها عاشق بودند... دانه ها توی انار جا نمی شدند...

دانه ها ترکیدند...انار ترک برداشت...

خون انار روی دست لیلی چکید...

لیلی انار ترک خورده را از شاخه چید...

مجنون به لیلی اش رسید...

خدا گفت:راز رسیدن فقط همین بود...

کافیست انار دلت ترک بخورد...

نوشته شده در چهار شنبه 29 مرداد 1393برچسب:,ساعت 13:20 توسط Sogol| |

I have you and would never leave you...

خوابی دیدم...

خواب دیدم در ساحل با خدا قدم می زنم

در پهنه آسمان صحنه هایی از زندگی ام برق می زند.

در هر صحنه دو جفت جای پا روی شن دیدم.

یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا!

وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم.

متوجه شدم که چندین با در طول مسیر زندگی ام فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است.

همچنین متوجه شدم که این در سخت ترین و غمگین ترین دوران زندگی ام بوده است.

این واقعا برایم ناراحت کننده بود و درباره اش از خدا سوال کردم:

خدایا!تو گفتی اگر به دنبال تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود،ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگی ام فقط یک جفت جای پا وجود دارد.نمی فهمم چرا هنگامی که بیش از هر وقت دیگربه تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟!

خدا پاسخ داد:

بنده بسیار عزیزم!من در کنارت هستم.

وهرگز تنهایت نخواهم گذاشت.

اگر در آزمون ها و رنج ها فقط یک جفت جای پا دیدی...

زمانی بود که تورا در آغوشم حمل می کردم.

کتاب جای پا

نویسنده:پرستو ابراهیمی

نوشته شده در یک شنبه 11 خرداد 1393برچسب:,ساعت 15:36 توسط Sogol| |

بازم شیش تایی کردیم.......استقلالیا خفه!

پرسپولیسیا دست جیـــــــــــــــــــغ هوراااااااااااااااااااااااااااااااااا

نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 22:5 توسط Sogol| |


نیلسون :در جام جهانی برزیل به ورزشگاه میرم و تیم ایران رو تشویق میکنم



یعنی فقط میتونم بگم درود بر شرف و غیرتت 






نوشته شده در جمعه 22 آذر 1392برچسب:,ساعت 14:27 توسط Sogol| |

دمش گرم...باران را میگویم....ب شانه ام زد و گفت:خسته ای..امروز را تو استراحت کن..من ب جایت میبارم 


(ثمین جونم)

پا در دهان

نوشته شده در پنج شنبه 21 آذر 1392برچسب:,ساعت 17:46 توسط Sogol| |

و شاید سال ها بعد . . .

بی تفاوت از کنار هم بگذریم و . . .

در دل بگوییم : . . .

آن غریبه ! چقدر شبیه خاطراتم بود ! . . .

نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت 20:17 توسط Sogol| |

دنیای مجازی جاییه که.........
وقتی کسی که دوستش داری
ازت میپرسه خوبی؟؟
میگی خوبم مرسی!!
اما اون نه میتونه بغض گلوتو ببینه...
نه میتونه چشای خیس تو ببینه...
نه دستای لرزونتو...
حتی نمیتونه دلتنگیتو حس کنه...
بعد هم با خیال راحت میره
با یکی دیگه چت میکنه...!

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت 19:59 توسط Sogol| |

ومن به این برآبری رسیدم که...
زَن ومَرد برابر نیستند
در وآژه ی اِحساس زَن سَروری می کند
و در وآژه محکمـ بودن مرد پآدشآهی می کند
البته به شرطی که مَرد مَرد و زَن زَن باشد... 

نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت 16:22 توسط Sogol| |

به باران دل نبند
که هر چهار فصل دیوانه‌ات خواهد کرد
اگر ببارد، از شوق
اگر نبارد، از دل‌تنگی...

نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:56 توسط Sogol| |

یه روز یه پسر انگلیسی
با طعنه به یه پسر ایرانی میگه:

چرا خانوماتون نمیتونن با مردا دست بدن یا لمسشون كنن؟

یعنی مردای ایرانی اینقدر شهوت پرستن
...كه نمیتونن خودشون رو کنترل كنن؟

پسره لبخندی میزنه و میگه:
ملكه انگلستان میتونه با هر مردی دست بده و هر مردی میتونه ملكه انگلستانو لمس كنه؟

پسره انگلیسی با عصبانیت میگه:

نه!مگه فرد عادیه؟!!
فقط افراد خاصی میتون با ایشون در ارتباط باشن.

پسر میگه:
خانومای ما همه ملكه ها ی ما هستن
به سلامتی همشون♥♥

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:,ساعت 15:51 توسط Sogol| |

دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم :
می آید .....
می ماند ....
و به تنهائیم پایان میدهد
آمد .....
رفت ......
و به زندگی ام پایان داد

نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:,ساعت 16:49 توسط Sogol| |


گاهی دلت میخواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...

میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری...

اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری یا جمله ای مثل: چیزی شده؟؟!!!

اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه،هیچی ...

نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:,ساعت 16:47 توسط Sogol| |

دیـشـب گـرسـنـه بـود

دخـتـری کـه مُـرد ... 

چـه آسـان بـه خـاک پـس دادیـمـش ؛ 

و هـمـسـایـه اش ، زیـارتـش قـبـول ... 

دیـشـب از سـفـر رسـیـد 

مـکـه رفـتـه بـود !

 

نوشته شده در سه شنبه 12 آذر 1392برچسب:,ساعت 16:27 توسط Sogol| |

روزگار



به دنبال ویلچری هستم برای روزگار !

ظاهرا پایی برای راه آمدن با ما ندارد ...!
OMID
نوشته شده در دو شنبه 11 آذر 1392برچسب:,ساعت 16:30 توسط Sogol| |

گاهی دلت می خواد همه بغض هات از توی نگاهت خونده بشن


میدونی که جسارت گفتن کلمه ها رو نداری


اما یه نگاه گنگ تحویل می گیری یا جمله ای مثل چیزی شده؟


اونجاست که بغضت رو با لیوان سکوت سر می کشی


و با لبخندی سرد می گی نه ،هیچی …
♥♥

 

نوشته شده در یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:,ساعت 16:19 توسط Sogol| |

☼♥فقط به عشق والیبال♥☼

در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است

امشب دلم به یاد معروف گرفته است

تا لحظه های پیش استادیوم گور سرد بود

اینک به یمن یاد نادی جان گرفته است

در آسمان والیبال ایران ابر باخت خفت

صحرای دل مهدوی بهانه باران گرفته است

از هر چه بوی والیبال تهی بود قلب من

اینک صفای FIVB و MIKASA گرفته است

دیشب دو چشم موسوی در خواب میخندید

امشب سکوت خولیو پایان گرفته است

امشب فضای ورزشگاه بسیار دیدنی است

انگار غفور را جو گرفته است

نوشته شده در دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:,ساعت 19:20 توسط Sogol| |

همیشـ ه دیدیم و شنیدیم کـ ه میگن :
این حُ س ی ن کیست کـ ه عالم همـ ه دیوانـ ه ے اوست
حالا فکرشو بکن :
این خُــدا کیست کـ ه ارباب هم آواره ے اوست ...

نوشته شده در پنج شنبه 23 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:42 توسط Sogol| |

پرسید : چرا آسمان ابریست ؟ گفتم : تو نبودی با او درد دل کردم
 
نوشته شده در چهار شنبه 22 آبان 1392برچسب:,ساعت 1:44 توسط Sogol| |

هر شب آقا دل من تنگه برات
پر میگیرم به هوای عتبات
با چشمایی که میشه وقف عزات
من میمیرم یه روزی پایین پات !!!

نوشته شده در پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:9 توسط Sogol| |

این دیوانگیست


که از همه گلهای رُز تنها بخاطر اینکه


خار یکی از آنها در دستمان فرو رفته است متنفر باشیم

نوشته شده در یک شنبه 12 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:22 توسط Sogol| |

 

خدایـا!

تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم ...

تو را بخشنده پنداشتم و گنه كار شدم ...

تو را وفادرا دیدم و بی وفایی نمودم ...

ولی هر كجا كه رفتم سرشكسته باز گشتم ... تو را گرم دیدم و در سرد ترین لحظات سراغت آمدم ...

امــا

تو مرا چه دیده ای كه همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق این چنین بنده ات مانده ای ؟؟؟

نوشته شده در چهار شنبه 8 آبان 1392برچسب:,ساعت 16:3 توسط Sogol| |

دیروز، امروز، فردا;

عمـــر

حکایت همین سه روز است...

دیـــروز

آمد و رفت...

فـــردا

همواره مجهول است...

با این حساب،

عمـــر

فقط یک روز است

و آن هم

همین امـــروز است!

نوشته شده در یک شنبه 5 آبان 1392برچسب:,ساعت 15:38 توسط Sogol| |

گــــاهی وقتا توی رابطــــه ها نیــــازی نیست طرفت بــــهت بگــــه : بـــــــرو !

همینـــکه دیگه لا بــــه لای حرفــــاش دوستــــت دارم نباشــــه !

همینــــکه بــــود و نبود رابطــــتون دیگــــه واسش فرقی نکنـــه !

همینــــکه حضــــور دیگــــران توی زندگیش پر رنگ تــــر از بودن تــــو باشــــه

هــزار بار سنگین تر از کلمــــه ی” بـــــرو ” واست معنــــا پیــــدا میکنــــه

پس بـــرو

قبل از اینکــــه ویرون تــــر از اینی که هستی بشــــی !!

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:,ساعت 18:24 توسط Sogol| |

شبي در عالم خواب ديدم که جواد به من گفت: « مادرم! شما شبهاي جمعه ديگر سر قبر من نياييد ، چون ما شبهاي جمعه به کربلا مي رويم ، وقتي شما

مي آييد ، امام حسين عليه السلام مي فرمايند: « شما بازگرديد ، ديدار مادرتان واجب تر است » 


به نقل از مادر شهيد جواد خانجاني

 

نوشته شده در یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:,ساعت 16:41 توسط Sogol| |


Power By: LoxBlog.Com